آخرین مطالب
ایستادیم تا سقف امنی برای کودکان این مرز و بوم بسازیم
هفت سال گذشت. هفت سال از ساختن خانه،ای برای کودکان این سرزمین، خانه،ای که در آن عشق پراکندیم و آغوش شدیم برای کودکانی که سهمشان
دور هم زیر آسمون پر ستاره
سالهای ساله که آدمها به آسمون نگاه میکنن و اگه یکم کنجکاو باشن پر میشن از شگفتی و سوال. ما و بچههای خونه هم گاهی
دکتر کوچولو و اسباب بازی هاش
اون روز که اومده بود تا با هم تمرین درس کنیم، بعد از مرور درسها با هم خلوت کردیم و راجع به چیزهای مختلف حرف
لوبیای سحرآمیز
چند وقت پیش به درس رشد گیاه رسیدیم. شرایط رشد و نگهداری گیاه رو براش گفتم و قرار شد لوبیا بکاره و ازش مراقبت کنه.
آرایشگر کوچولو
قبلا که با هم حرف زدیم بهم گفته بود میخوام آرایشگر بشم. با هم قرار گذاشتیم که سری بعد براش وسایل آرایشگری بگیرم تا توی
یک روز در باغ وحش
از دیشب که قرار باغ وحش رو با هم گذاشتیم همه داشتند در مورد این حرف میزدند که دلشون میخواد کدوم حیوون رو ببینند. یکی
نقاشی در فضای باز
هر یکشنبه مربی نقاشی با بچهها تمرین نقاشی میکنه. این هفته کلاس بچهها تو پارک برگزار شد و بچهها توی فضای پارک بعد از دیدن
کودکی که امروز دستانش را گرفتیم فردا دستان بسیاری را خواهد گرفت.
ازش پرسیدم: امتحان ریاضیتو چطور دادی؟گفت: خوب دادم مامان (چند سالیه که بهم میگه مامان)گفتم: فکر میکنی چند بشی؟به کلامش یه قدرت خاصی داد و
۶ تا پسر عزیز به جمع خانواده ما اضافه شدند
نزدیک به دو ماه میشه که ۶ تا پسر عزیز به جمع خانواده ما اضافه شدند، توی این دو ماه تلاش کردیم که اول یه