نزدیک به دو ماه میشه که ۶ تا پسر عزیز به جمع خانواده ما اضافه شدند، توی این دو ماه تلاش کردیم که اول یه رابطهی خوب با بچهها داشته باشیم و بعد رفته رفته وقتی که بچهها اعتماد کردن و ما رو خانوادهی خودشون دونستن اقدامات بعدی رو انجام بدیم، حالا تقریبا این هفته دارم کار درمانی بچهها رو پیگیری میکنم و براساس برنامه برای معاینات مختلف همراهیشون میکنم. توی این روند، تلاش کردیم که بچهها رو دوتا دوتا و یا تکی جایی ببریم چون اصلا دوست نداریم فرصتی برای نگاههای متعجب بقیه تو امکان عمومی ایجاد بشه، این نوع برنامهریزی هم البته مسایل خودش رو داره و قطعا انرژی و توان مضاعفی برای همراهیشون میخواد.
اما چون قبل از اومدن بچهها پیش ما خیلی کم سوار ماشین شدند، چیزی که تو هر بار بیرون رفتن با بچهها برامون اتفاق میافته، ماشین گرفتگی بچههاست که دیگه تبدیل به یه عادت شده و باعث شده هر وقت میخوایم باهاشون بیرون بریم اول دنبال وسایل ایمنی مثل نایلون، دستمال کاغذی و آب باشیم تا اگه بچهای حالش بد شد بتونیم کمکش کنیم که بعد از اون حال بهم خوردگی، با غرغر بقیه روبرو نشه و تلاش میکنیم به بقیه بفهمونیم که این یک مسالهی طبیعی هستش و بعضی از آدمها وقتی سوار ماشین میشند، سرگیجه و حالت تهوع پیدا میکنند و قطعا بعد از گذشتن یه مدت و عادت به سوار ماشین شدن رفته رفته اونها هم میتونن بدون دل نگرانی از این مساله، مسیرهای طولانی رو بدون هیچ مشکلی طی کنند.
*عکس از معاینهی دندون دو تا از پسرامون
*نوشتهی مرضیه خوشپسند مددکار موسسه کودکان سرزمین من