دل نوشته مرضیه خوش پسند؛ مددکار اجتماعی کودکان سرزمین من

27 بهمن 1397

خاله چه خبر؟!
هر روزی که منو می‌بینه با این جمله شروع می‌کنه. در ظاهر باید بگم سلامتی، یا خوبه اوضاع و چیزهایی شبیه به اینکه خبر از هر روزه‌ی زندگی هر کدوم ما می‌ده، اما می‌دونم که پس این سوال و اون نگاه پر از داستانش، حرف‌هایی هست که نمی‌گه یا نمی‌تونه بگه. اما من می‌دونم که دنبال گذشته‌ای می‌گرده که به حال و آینده‌اش ربط بده و دنبال آدم‌هایی که یک زمانی براش آغوش پر مهر داشتن، دنبال خانواده‌ای که در پس هزارتوی خیالش گم شده و اون می‌خواد که برگرده و زنده‌اش کنه یا حداقل خبری داشته باشه.

دردها و رنج‌ها با بچه‌های ما قد می‌کشند و بزرگ می‌شن و هر زمان رنگ و بوی دیگه‌ای می‌گیرن اما محو نمی‌شن، از بین نمی‌رند، یک جایی ته ته خیالشون از خودشون می‌پرسن که چی شد؟ که چرا رفت؟ و چرا نشد که باشن مثل میلیون‌ها مادر یا پدری که با هر سختی که دارن بچه‌هاشون رو به چنگ و دندون می‌گیرند و بزرگ می‌کنن؟!
به این فکر می‌کنم که کاش انقدر توان داشته باشیم که بتونیم زیر پر و بال بچه‌ها رو بگیریم و جایی برای آرامش و امنیتشون فراهم کنیم حتی اگه نتونیم به خیلی از سوالاشون جواب بدیم.

*دلنوشته مرضیه خوش‌پسند؛ مددکار اجتماعی کودکان سرزمین من

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.