امروز تولد اولین پسر خونمونه. اولین کودکی که صدای خنده و گریهاش توی خونمون پیچید. پسرکی که حالا ۸ ساله کنار ماست. توی این سالها روزای زیادی رو کنار هم گذروندیم. خوندیم، رقصیدیم، کتاب خوندیم، نقاشی کشیدیم، بازی کردیم و حتی گریه کردیم. حالا دیگه پسرمون انقدر بزرگ شده تا هوای خانوادش رو داشته باشه. یادش بمونه پسر کوچولوی خونه باید بره مهد. کلاس زبان داداش دیر نشه.
پسرمون الان یه فوتبالیست شده. عاشق فوتباله و یه دروازهبان حرفه ای که مسیر زندگیش رو پیدا کرده و مطمئنه قراره دروازهبان تیم ملی بشه. فکر کردیم بهترین هدیه تولد برای پسرمون دیدن دروازه بان تیم ملی هستش و داریم تلاش میکنیم به آرزوش برسه.
وسط شادی تولد پسرمون، فکر میکنیم توی این شهر چندتا کودک هست که نمیدونه کی به دنیا اومده؟ آرزوی تولد چیه و تاحالا شمع تولد فوت نکرده….